×

منوی اصلی

ویژه های خبری

امروز  جمعه - 14 اردیبهشت - 1403
false
true
منتخبی از زیباترین اشعار نو زمستانه

پایگاه خبری تحلیلی گیل بان «رسانه اندیشمندان گیلان»، مجموعه ای دلنشین از عاشقانه های شعر نو را که به نوعی با مضمون «زمستان» در ارتباط بوده یا در آنها از واژه «زمستان» در جایگاه استعاره، تشبیه و سایر آرایه های ادبی استفاده شده است، تقدیم محفل گرم و صمیمی شب های برفی و زمستانی شما گیلانیان فهیم می نماید.

 

بهار

تابستان

پاییز

زمستان

نه !

در فصل دیگری

دوستت دارم …

نسترن‌وثوقی

 

چه زمستان گرمی می شود

با یک فنجان، چای داغ

و  آتش دست‌های تو…

پرهام‌ابراهیمی

 

 نامِ دیگرِ زمستان

اسم کوچکِ من است…

اسم کوچکِ هر آدمی که

بتواند بگذارد و برود و زنده بماند،

زمستان است!

اعظم‌سعادتمند

 

زمستان یعنی ..

تو رفته ای بهارِ باغ دیگری شده ای …!

جلیل‌صفربیگی

گوشِ زمستان

از برف پر است

اما

تو صدای گرمت را

از زمین دریغ نکن..

که بهار دنبال بهانه ایست

برای نیامدن!

عرفان‌پاکزاد

 

اگر زمستان بگوید:

بهار در قلب من است.

چه کسی باور می کند ؟

در هر نقطه ای عشقی نهفته است . . .

جبران خلیل جبران

  

این‌طور که تو به خوابَم می‌آیی،

سراغِ زمستان بیایی،

بهار می‌شود . . .

مرجان شریفی

 

پیش ترها،

تنها اتفاق سرد سال

زمستان بود…

اما اکنون

هم انسان ها سردند

و هم دلهایشان..!

جاهد ظریف‌ اوغلو

 

دلم تنگ می شود گاهی

برای یک “دوستت دارم” ساده

دو فنجان قهوه ی تلخ

سه روز تعطیلی در زمستان

چهار خنده ی بلند

و پنج انگشتِ دوست داشتنی…

 مصطفی‌ مستور

 

در این بازی چهار نفره

چه کسی تقلب کرد

که برگی به زمستان نرسید ؟

سینا بهمنش

 

این زمستان

گویا غم پنهان  دارد

که در این موعد سرد

عوض برف

به چشمش

نم باران دارد

حمزه‌ علیزاد

  

روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند

روز و شب دارد،

روشنی دارد،

تاریکی دارد،

کم دارد،

بیش دارد

دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده،

تمام می شود بهار می آید …

محمود دولت آبادی

  

دلم یک زمستان سخت میخواهد،

یک بــرف، یک کولاک،

به وسعت تاریخ

که ببارد …

که ببارد …

که ببارد …

و تمام راهها بسته شوند،

و توچاره ای، جز ماندن نداشته باشی

و بمانی!!

بابک‌ برزویه

  

پاییز جایش را به زمستان داد

زمستان جایش را به بهار

برگ ها جایشان را به شکوفه ها دادند

در این میان

جای تو همچنان خالی ست ..

حاتمه ابراهیم زاده

 

گیجم …

مثل اسفند

که معشوقه ی زمستان است

اما همه می خواهند

دستش را

در دست بهار بگذارند..!

فرشته‌ رضایی

  

نترسان مرا

از سرما…

بی تو زندگی میکنم

در فصل پنجم؛بعد از زمستان

اینجا

منفی بسیار درجه است…!

مسعود مولایى

  

نه برف

نه بوران

نه کولاک ,

آدمی را زمستانِ روابط سیاه میکند!

رضا یاراحمدی

 

به هم ریخته ام

مثل بهارى که دلش زمستان است

حوصله اى نمانده

رویاهاى من سالهاست که خوابیده اند

لطفاً کسى مرا بیدار نکند

امیر وجود

  

به یاد دارم

در زمستان هم

گُل از گُلت

 می شکفت

و بهار

 همان

 لبخند تو بود

پویا علیان

  

آخرین روزهای اسفند است

از سرِ شاخِ این برهنه چنار

مرغکی با ترنمی بیدار

می زند نغمه،

نیست معلومم

آخرین شکوه از زمستان است

یا نخستین ترانه های بهار

 شفیعی کدکنی

 

هزار فرودین  هم که از راه برسد

زمستان من تمام ناشدنی است

سبزه

گل

و تمام روز های زیبا

با تو کوچ کردند

مگر بی تو

فصلی هم بهار می شود

بهزاد حیدری

 

اندوه های یک مرد را گاهی

چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و

از لبهایش بشکافد و

بیرون ببرد از پنجره

اندوه های زنانه اما

خانگی تر ازین حرفها هستند

درست مثل شیشه های مربا

مثل سبزیهای خشک معطر که می کوشند

یک تکه از بهار را

برای زمستان

کنار بگذارند

رویا شاه حسین زاده

 

 من فریاد

 تمام درختان

زمستان زده ای بودم

که میوه هایشان

همه

دلتنگی گرمای نفس های تو بود…

 عباس علی بور

 

 ”زمستان” را

نه با برف

نه ازروی درختان،

نه از سرمایش شناختم

زمستان را

درخانه ای دیدم

که ”تو” نبودی!

وحید سرآبادانی امید

  

من از جنس فروغم

هنوزم عشق میدانم

هنوزم عاشقی را خوب می خوانم

منم همچون فروغ خفته در ایام

دلم تنگ است،

برای اندکی ایمان

زنان زاده ی دی را هراسی نیست

از سرما

زمستان فصل سرما نیست

زمستان فصل گرم عاشقان غرق زیباییست

زمستان فصل اغازیست که پایانش پر از شادیست

نعیمه حسینی

 

 تو فصلِ سبزِ عمر منی !

با تو

زمستان

شایعه ای بیش نیست

در گوشِ منِ درخت

حتا به وقت مرگ

ایستاده خواهم مُرد

اگر زمین زیر پایت

ریشه های باورم را در آغوش بگیرد

سیاوش خاکسار

  

بی تو این زمستان

فقط برف پخش می کند!

نه هیچ ژاکت پشمیی می تواند

نقش آغوشت را بازی کند

نه هیچ شالگردنی

نقش دست هایت را…

محسن حسینخانی

  

آسمان آبی نیست

باد از عطر تنت هیچ ندارد سهمی

و زمین دلم از تابش احساس و نگاهت خالیست

چه زمستان بدیست!

چه زمستان بدیست!!

در کتاب آمده است

می رود فصل زمستان آخر

نکند فصل زمستان برود

برف روی سرم اما

نشود آب دگر!!…

مزدک مهربخش

  

عصر زمستان

تو چای می نوشی و من..

قند در دلم

آب می شود

ساقی سعادت

 

مى خواهى بروى

برو !

نگو

زمان همه چیز را درست مى کند !

درخت که نیستم

در پاییز

گریه کنم

در زمستان

سبک شوم !

محسن حسینخانى

روز های برفی

طولانی ترند

برای کودکی

که از سوراخ کفشش

به زمستان می نگرد

رضا یاوری

 

انتهای پیام/

false
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد